گاهی حوصله به سر میرود، نتیجهاش میشود این 😁😅:
رفتم در میخانه | خوردم چو یه پیمانه | |
تا پیرزنی دیدم | مشتی زدمش چانه | |
فکش به درآمد او | دانه به یکی دانه | |
دندان به درآمد زو | جیغش به هوا میرفت | |
عو کرد چنان بازم | مشتی زدمش او سخت | |
عرعر وُ بکرد این بار | کوبیدمش او بر تخت | |
نایی دگرش ناماند | سرور که مرا تا خواند | |
باری دگرش کردم | یک چَک به تمام جان | |
این بار دگر رحمی | آمد ز سَرِ وجدان | |
دیگر نزدم او را | برکوفت خودش بر سر | |
گفتم که چرا این بار | تو خود بزدی ای زن؟ | |
با عو بکنان گفتا | بدبخت منم بدخت | |
مهدی بسراییدی | این بار به هجوی چرت | |
آخر تو نمیدیدی | وقتت بشود چون پِرت |