این یکی درباره وقتشناسیه؛ بیشتر برای تمرین وزن شعر این رو نوشته بودم و مربوط به دوران دبیرستانه.
خردمندی که بر بارش چو داناست | که آگاهست | |
زمان دارد وُ بر کارش تواناست | سراپاست | |
چرا باید کند کاری نباید | نهایت | |
هر آن دیده شود بر آن ندامت | به آیت | |
چرا «باید» شود «شاید» !، روا نیست | زمان نیست | |
نگو آخر زمان آید، روا نیست | جفا نیست؟ | |
هماینک کار اکنون کن هماکنون | نخور خون | |
کند کین «کیمیای جان» دگرگون | به بهگون |
دستهبندی:
شعرهای دبیرستان , مستزاد ,